معلم یک مدرسه به دانشآموزانش گفت که میخواهد با آنها بازی کند. او از آنها خواست که فردا هر کدام یک کیسهی پلاستیکی بردارند و داخل آن به تعداد آدمهایی که از آنها بدشان میآید، سیب زمینی بریزند و با خود به مدرسه بیاورند.
فردای آن روز بچهها با کیسههای پلاستیکی به مدرسه آمدند. در کیسهی بعضی از بچهها ۲ سیب زمینی، بعضی ۳ تا و بعضی ۵، ۶ سیب زمینی بود.
سپس معلم از بچهها خواست تا یک هفته هر کجا که میروند، کیسهی پلاستیکی را با خود ببرند.
روزها به همین ترتیب گذشت و کمکم بچهها شروع کردند به شکایت از بوی سیب زمینیهای گندیده! به علاوه، آنهایی که سیب زمینی بیشتری داشتند، از حمل آن بارهای سنگین خسته شده بودند.